۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

...

Posted on/at ۰:۳۹ by پریچهر



ذهن انسان احمق مانند مردمك چشم است


هر چقدر بيشتر نور بتاباني تنگ تر مي شود



۱۳۸۸ شهریور ۲۸, شنبه


با نام خدا
علیرغم اینکه می دانستند با تحریم مسابقه ای کوچک ، در زندگی کاری با تحریمی بزرگ، روبرو خواهند شد .ولی باز برسر این دو راهی ، تحریم را انتخاب کردند .
مسابقه ای که حتی اگر همه آثار شان از زیر تیغ ، جان سالم بدر میبرد، مخاطب آن به پنج هزار نفر هم نمی رسید .(آن هم قشر خاص نمایشگاه رو ).ولی اکنون حرف شان را، بگوش میلیون ها نفر رساندند.
زمان، زمان پاسخ به مردمی بود ،که در شکوفایی آنها سهیم بودند .زمان ،زمان بودن بود یا نبودن .
این بده بستان فی البداهه ،(بین مردم و هنرمند مردمی) ،چنان به دلها نشست ،که تبدیل به یک بدعت شد .بدعتی که باقی هنرمندان مردمی، اصناف دیگر را همراه کرد .
سینماگران ،چنان تصویری از خود،بجا گذاشتند .که این بار نه بر پرده نقرای ،بر جان مردم نشست . و پنجره دل تئاتری ها هم، بروی مردم گشوده شد . این همصدایی اهالی موسیقی ، به چنان آهنگی بدل شد ،که سالها مردم آن را زمزمه خواهند کرد .و حتی این روزها همصدایی ،گرافیست ها را می شنویم .که به انها میگوییم :به دلهای ما خوش آمدید .
آری ،کاریکاتوریست های ما مسابقه ای بزرگتر را انتخاب کردند .مسابقه ای که نه یک برنده ،که 176 برنده داشت .
و جایزه آن، تندیس طلایی آدمکی کارتونی بود ،که کتاب قطور تاریخ بدست داشت ،که در آن نام 176 کارتونیست حک شده بود .
ما وبلاگ نویسان ،به پاس قدر دانی از این هنرمندان ،این پست مشترک ،که برگ سبزی است به کارتونیست ها و همه هنرمندان مردمی کشور عزیزمان ایران، تقدیم میکنیم .
شما دوستان وبلاگ نویس هم،در صورت تمایل ،با درج این پست ،به خیل پست مشترکی ها بپیوندید.

۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

صف آرائی مردم و سپاه برای راهپیمائی روز قدس

Posted on/at ۷:۵۵ by پریچهر


جنازه چند بسیجی کشته شده در کردستان را می خواهند در روز قدس در تهران تشییع کنند
و از هم اکنون فرمانده کل سپاه پاسداران از کشته شدن بسیجی ها در تظاهرات سخن گفته است.

در جریان تظاهرات مردم معترض به کودتای انتخاباتی و آتش گشودن کودتاچی ها به روی آنها 178 نفر از بسیجیان پایگاه شهدای 15 خرداد با فرمان آتش مستقیم به روی مردم شرکت کردند. در همین حال تعدادی از آنها که البته رتبه هایی همردیف پاسدار داشته اند نیز برای سرکوب هموطنان کُرد به این مناطق فرستاده شده بودند. تعدادی از این افراد جمعی شرکت آبفای جنوب شرقی بودند. برای همین نیز نماینده وزیر نیرو برای تقدیر از نقش بسیجی ها در جریان انتخابات به فرمانده آنها جایزه داده است.
آنها که در تهران بودند در کشتار مردم، دستگیری ها، تیغ کشی ها، چماق کشی ها و قمه زنی ها به خدمت گرفته شدند.
از میان آنها که به کردستان اعزام شده بودند چند نفر در درگیری های مسلحانه کشته و شماری زخمی می شوند. جسد ها حدود ده روز پیش به تهران انتقال داده شد و در سردخانه میوه گوشت واقع در جاده شاه عبدالعظیم نرسیده به شهر ری نگهداری شد.
برای اعلام دلیل کشته شدن این افراد بحث های فراوانی انجام شد. ابتدا این نظر غالب بود که اگر کشته شدن آنها در کردستان را اعلام کنیم ضعف سپاه و بسیج را در منطقه نشان داده ایم. سرانجام نظر احمدی نژاد و بیت رهبری بصورت واحد اینگونه ابلاغ شد که کشته شدگان بعنوان کشته شدگان بدست مردم اعلام شوند. یعنی بگویند اینها همه بدست معترضین نتیجه انتخابات کشته شدند. درحالیکه آنها در درگیری های نظامی کشته شده بودند و ارتباطی به تظاهرات و اعتراضات مردم نداشت.
گفته می شود که نارضایتی بسیار بالایی در سطح بسیج گسترش یافته است. من از (نام و موقعیت منبع خبر) پرسیدم که چرا زودتر خبر کشته شدن این افراد را اعلام نکردند؟ او گفت که در این مدت سرگرم خاموش کردن اعتراضات بسیجی ها و خانواده های آنها بودند. امروز سردار جعفری اعلام کرد که بسیج 20 کشته داشته است. البته او نگفت که این کشته ها مربوط به درگیری های نظامی در منطقه بوده است و نه درگیری با مردم بی سلاح و معترض به نتیجه انتخابات.
در روزهای آینده قرار است این اجساد را مانند اجساد قربانیان جنگ با عراق نمایش دهند و به مردم وانمود کنند که اینها نتیجه کار موسوی و خاتمی و هاشمی است. این نمایش با هدف خاموش کردن موج نارضائی در بسیج و کاشتن تخم کینه و انتقام در بسیج و سپاه علیه این سه شخصیت است، زیرا مردمی که هولناک ترین صحنه های سرکوب را در خیابان ها دیده اند، از کشته شدن این افراد ناراضی نیستند.
منبع خبر می گفت شاید جنازه ها را در روز قدس بخواهند تشییع کنند تا نماز جمعه هاشمی رفسنجانی را هم به نفع خود مصادره کنند و با به خیابان آوردن بسیج مردم را هم بترسانند تا در باره انتخابات شعاری ندهند.

منبع: پیک نت

مظلوم نمایی های این

حکومت مردم فریب رو

باور نکنید.



۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

پست مشترک(2)

Posted on/at ۱۳:۱۷ by پریچهر

با نام خدا
دومین پست مشترک خود را در فضایی ارام اغاز میکنیم .
پيرو اطلاعیه قبلي (پست مشترك1) ما جمعي از وبلاگ نوبسان
سبز انديش تصميم داريم كه هر دو هفته يكبار ، پستی را در يك روز
بطور مشترك قرار دهيم .
اگر تمايل به اين اقدام داريد،این پست را در وبلاگ خود قرار دهيد.
مهم نيست كه چه مدت به روز باشد .
هدف فقط هماهنگي همه ما با هم و تمرين کار گروهی است .
ضمنا پست هاي پيشنهادي شما دوست عزيز را هم میشود به راي گذاشت
تا در صورت انتخاب ، پست بعدي باشد .
به دوستان سبز دیگرتان هم خبر دهید .
ممنون

۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

"دل کندن"، شرط آزادی است!

Posted on/at ۲:۳۷ by پریچهر

مطلبی که امروز می خوام تقدیم دوستان کنم از نوشته های بابک داد هست که چند وقتیه به خاطر آزادی قید زندگی آروم و امن و بی دغدغه و باثبات رو زده .

"دل کندن"، شرط آزادی است! بابک داد

گاهی مثل الان، بايد ظرف ١٠ دقيقه از دوستی عزيز و خانه ای امن و آرامشی هرچند موقتی، به سرعت "دل بکنيم!" و برويم. درست شبيه دل کندن از دنياست و حتی "ماکت کوچکی" از مردن ناگهانی و چشم بستن بر همه دلبستگی هاست! تمرين بدی هم نيست، بالاخره بايد وقتی که اصلا" منتظرش نيستی، از چيزهايی که داری،از کسانی که دوستشان داری،از احساساتی که به آنها نياز داری و حتی از خود اين دنيا و زندگيت دل بکنی! و چشم از دلبستگی های فراوانت برداری عصر روز جمعه خبردار شدم خط موبايلم لو رفته. سه چهارساعت قبل از مصاحبه با تفسيرخبر صدای آمريکا با اجرای سيامک دهقانپور بود که فهميدم تلفنم لو رفته و بالتبع جای ما هم رديابی شده است و خطر دستگيری نزديک شده.من آدم مذهبی نيستم، اما به سبک خودم بنده خدای خوب و بامرامی هستم: «که در اين نزديکی است، لایاين شب بوها، پای آن کاج بلند...» من عميقا" به کمکها و لطفهای اين خدای «ضد ولايت فقيه!» باور دارم. به لطفهايش به بندگان مخلص،به خدمتگزاران خلق، و به حق گويان و حق طلبان «باور» دارم. خدايی که انعکاس زيبايی اش نه در چهره جبارانه احمد خاتمی و جنتی، بلکه در نگاه آسمانی ندا آقاسلطان است. بگذريم. خدای من «شرکی بنام ولايت مطلقه فقيه» را قبول ندارد و گير بدجور شيادانی افتاده است! جمعه شب بعد از تعيين قرار مصاحبه با voa، فردی تلفن کرد و با عجله گفت:«آقاجون رديابی شدی،سريع فرار کن!» و بلافاصله قطع کرد.اين شخص تلفن جديدم را چطور پيدا کرده؟ اين تهديد بود يا هشدار دلسوزانه؟ دشمن بود يا دوستی ناشناس؟ اين شماره جديد، فقط دست سه نفر بود که مطمئن بودند! طرف حتی نگذاشت من حرفی بزنم،و فقط هشدارش را داد و قطع کرد! از پنجشنبه در خانه يک دوست قديمی مهمان بوديم و تازه از ملاقات «پدرام» برگشته بودم. يک دنيا بی رمق و خسته بودم. ديدم به ريسکش نمی ارزد! به خانواده گفتم «سريع بريم!» اين يعنی خطر در فاصله ١٠ دقيقه ای ماست! و «حضرات!» سر می رسند! پس «احتياط واجب» به قول علماء اين بود که زودتر برويم. با اينکه خانواده های ما تازه با همديگر صميمی شده بودند، اما بايد سريع می رفتيم و ناگهان «دل می کنديم!» اين شصت،هفتاد روزه، «دل کندن ناگهانی» بخشی از عادت ما شده است! گاهی مثل الان، بايد ظرف ١٠ دقيقه از دوستی عزيز و خانه ای امن و آرامشی هرچند موقتی، به سرعت «دل بکنيم!» و برويم. درست شبيه دل کندن از دنياست و حتی «ماکت کوچکی» از مردن ناگهانی و چشم بستن بر همه دلبستگی هاست! تمرين بدی هم نيست، بالاخره بايد وقتی که اصلا" منتظرش نيستی، از چيزهايی که داری،از کسانی که دوستشان داری،از احساساتی که به آنها نياز داری و حتی از خود اين دنيا و زندگيت دل بکنی! و چشم از دلبستگی های فراوانت برداری.هرجور دل کندنی، دل آدم را به درد می آورد، اما دل دردکشيده ات را بزرگ می کند. آزاده و بی دلبستگی و وسيع و غنی می شوی! حافظ بزرگ می گويد:«غلام همت آنم که زير چرخ کبود، ز هرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است!» ما هنوز به آن مراحل بالای دل کندن از هرچه رنگ تعلق دارد، نرسيده ايم! اما اعتراف می کنم از اينکه خانواده ام شب ٢٣خرداد از خانه کوچک ولی آراممان دل کندند، يا از اينکه پسرم بعد از ماهها به قول بچه ها «خرخونی» از کنکور دل کند و خانواده ام بارها و بارها از همه آنچه دوست داشته و دارند، بزرگوارانه دل کنده اند، به آنها رشک ميبرم. حتی بچه ها،خيلی بزرگ و غنی شده اند. ميزبان مهربانمان، دست به قرآن برد که از زير آن عبورمان دهد، لحظه ای چشمانش را بست و لای قرآن را باز کرد و استخاره ای گرفت. صفحه ای باز شد که ابروهايش را جهاند بالا! واقعا" متحير شد؛آياتی بود که معانی عجيبی داشت.درباره لحظه تصميم بزرگ «ابراهيم جوان» بود که وارد بتخانه شد و همه بتها را شکست،الا يک بت تا مردم،حقيقت را از او بشنوند،البته اگر بتواند سخنی بگويد...! و خدا به ابراهيم جوان وعده داد:«آسوده باش که ما حافظ و پشتيبان توئيم!» راستش با شنيدن اين نشانه ها، پشتم تير کشيد و خشکم زد. چشم دوستم که آدم اهل دلی هست،نمناک شد. «نشانه» اميدبخشی بود. آيا من (اين من ناچيز) قابل شده ام بتهايی را بشکنم؟ و آيا خدا پشتيبانم است؟ آيا ديگر جای نگرانی هست؟ به شوخی و جدی گفتم:«ولی مشکل اون بت بزرگه ها! از ما گفتن بود!» گفت:«خيالم راحت راحت شد. تقدير نيست که دستشان به تو برسد!» و سفارش کرد:«بعدا" سر فرصت به معناهای ضمنی اين آيه ها فکر کن!» خداحافظی کرديم و رفتيم. چرخی درشهر زديم و يک خط موبايل ديگر خريدم. اما «خط لو رفته» را روشن نگهداشتم، چون دو نفر قرار بود تلفن کنند. ساعت ١١ شب بود و ما مجددا" بی خانمان شده بوديم و فقط يک ساعت به شروع برنامه «تفسير خبر» باقی مانده بود.يادم آمد جای امنی در يک طرف ديگر شهر سراغ دارم که می توانيم امشب را در آنجا سر کنيم. شماره تلفن جديدم را برای تماس به سيامک دهقانپور ايميل کردم. نيم ساعت مانده به برنامه، شخصی به همان خط لورفته تلفن کرد. خيلی عصبی بود. گفت:« داريم ميايم خدمتتون. ديدی بالاخره گرفتيمت! نزديکتونيم! بلاهايی رو.... سر خودت و... مياريم! ديگه توی مشتمون هستی مادر...! امشب مهمون مايی!» گفتم:«آخه اون بزرگترات بهت ياد ندادن چه جوری بايد يه مهمون رو به بارگاه ولی فقيه دعوت کنی؟ اين چه جور دعوت کردنه بی ادب؟»مکالمه را قطع کردم و سيم کارت را شکستم! مصاحبه ام را کنار اتوبان کرج، مشرف به شهرک آپادانا انجام دادم. خيلی خسته بودم. اواخر مصاحبه از غيرت مردم شهرک آپادانا تمجيد کردم و از الله اکبری که شب قبل برای چهلمين روز شهادت «سهراب اعرابی» عزيز سر داده بودند. شهرک آپادانا از اتوبان پيدا بود. چند پنجره باز شد و چند خانواده، از آرامش خود «دل کندند» و فرياد زدند: «الله اکبر». ماندن بيشتر ريسک بود.راه افتاديم به سمت ديگر شهر و بدنبال جايی برای زندگی. زندگيی که هر لحظه اش،آماده ايم برای دستگيری،برای وداع و برای «دل کندن»! زندگی ما در طول اين هفتاد روز «کوچ سبز»، برای يک شب ديگر «تمديد» شد! و يک برگ ديگر،بر «سند انکار قدرت امنيتی» نظام افزوده شد!ما به دعای خير مردم و به لطف خدا اتکا کرده ايم و رسم «دل کندن» را در اين هفتاد روز کوچ سبزمان بارها تمرين کرده ايم. پس از من بپذيريد که اگر اهل «دل کندن» باشيد، به قول سهراب سپهری: «زندگی، رسم خوشايندی است!» و «مرگ پايان کبوتر نيست!» کافی است با تمرين روزانه «دل کندن» تلاش کنيم آزاده زندگی کنيم و به وقتش،آزاده بميريم.

فرصت نوشتن،روزنوشته های بابک داد http://www.babakdad.blogspot.com/

تماسBabakdad@hotmail.com

۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

احمدی نژاد دکتر لنکرانی را هلو دانست!!!!!!!!

Posted on/at ۳:۲۵ by پریچهر

پنجشنبه شب وقتی ا.ن حرف می زد با، بابا نشستیم پای تلویزیون تا یه برنامه طنز تماشا کنیم ولی اصلا انتظار نداشتیم برنامه این قدر خنده دار باشه،دمشون گرم واقعا برای خندوندن مردم خیلی زحمت میکشن.
با اینکه خودم با گوش های خودم شنیدم که گفت دکتر لنکرانی مثله هلو هست بازم باورم نشده بود که این حرف رو از کسی که عنوان رئیس جمهور یک کشور رو یدک میکشه شنیدم تا اینکه در وبلاگ یکی از دوستان دیدم که نوشته ا.ن گفته لنکرانی مثله هلوه و بعدشم در گویا نیوز دیدم که نوشته احمدی نژاد دکتر لنکرانی را هلو دانست پس باور کردم که واقعا این حرفا رو شنیدم و نه اشتباه کردم و نه خواب دیدم.

حالا چرا ا.ن دکتر رو هلو دونسته؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

شاید چشماش یا شایدم گیرنده های بیناییش در مغزش مشکل پیدا کردن که این همه مشکل بینایی پیدا کرده و مشکلات رو نمی بینه و یا وقتی به کسی نگاه می کنه اونو شبیه میوه می بینه
شایدم مثله فیلم جویندگان طلای چارلی چاپلین که طرف اونقدر گرسنه بود که طرف مقابل رو یه مرغ چاقو چله می دید ا.ن هم وقتی دکترو می دیده اونقدر گرسنه بوده که تصور کرده دکتر هلوه
با این اوضاع بعید نیست فردا پس فردا از زبان ا.ن القاب میوه ای رو برای دیگر وزاری بر کنار شده بشنویم مثلا ممکنه بیاد بگه محسنی اژه ای شلغمه
دولت نهم دولت میوه و سفی جات و کلا محصولات کشاورزی بوده بی خود نبود که مردم می گفتن دولت سیب زمینی نمی خوایم مردم یه چیزی می دونند که یه چیزی میگن دیگه
دولت دهم هم همین طور خواهد بود و لقب دولت برگ چغندر را به خود اختصاص خواهد داد

دایره المعارف هلویی

کاربرد هلو و سیب زمینی و برگ چغندر و... در مکان های مختلف
در مغازه میوه فروشی:
آقا لنکرانی کلیویی چند؟ ببخشید آقا یه کیلو لنکرانی می خواستم
آقا 2 کیلو هم دولت نهم می خواستم
آقا مگه من اینجا دولت دهمم که اصلا به حرفم توجه نمی کنی همش مشتری های دیگه رو راه میندازی
در ادارت:
فلانی هلو شد
رئیسم تو این اداره دولت دهمه
در مهمانی:
کسی داره پشت سر کسی که ازش خوشش نمیاد حرف می زنه
ایشششششششششششش نگو فلانی مثله هلوه حالم به هم می خوره ازش
وقتی کسی از کسی خوشش اومده:
وای چقد لنکرانی جیگر می خوام بخورمت


پی نوشت:

توجه داشته باشید که در این دولت واژه هلو می تواند مترادف واژه های زیر باشد
لنکرانی، برکناری، بیزاری
و واژه سیب زمینی مترادف دولت نهم
و واژه برگ چغندر مترادف دولت دهم است.
فعلا از این قسمت حرفاش میگذرم که گفت در 50 نفر از 313 یار امام زمان (عج) زن هستند تازه با این وجود بعضی از زنان معترض هستند چرا 50 تا؟که امام جمعه مشهد یکی از حامیانش در جوابش گفته شایعه اطراف امام زمان(عج) زیاده اما در همه روایات پیرامون این موضوع اومده که این 313 نفر همه مرد هستن و باید در این زمینه به علما مراجعه کرد.

۱۳۸۸ مرداد ۲۹, پنجشنبه

کروبی در جوابيه ای برای جام جم

Posted on/at ۱۱:۰۴ by پریچهر

کروبی در جوابيه ای برای جام جم: طائب يکی از طراحان اصلی نمايش خودساخته ترانه موسوی است
با ديدن اين جنايات کسی می تواند سکوت کند؟

کروبی در جوابيه ای برای جام جم پيرو درج مطلبی از سوی آقای شاهمردای از اين روزنامه خواسته است اين جوابيه را منتشر نمايد، متن کامل جوابيه به اين شرح است:
مدير مسئول محترم روزنامه جام جم جناب آقای بيژن مقدم پيرو درج مطلبی از سوی جناب آقای شاهمردای در صفحه ۲ روزنامه مورخ ۲۸/۵/۸۸ خطاب به اينجانب خواهشمندم مطابق قانون مطبوعات پاسخ اينجانب را نيز در همان ستون درج فرماييد . باتشکر
برادر عزيزم جناب آقای حجت السلام والمسلمين شاهمرادی

با سلام و احترام

نامه ای را خطاب به اينجانب در روزنامه جام جم مورخ ۲۸/ ۵/ ۸۸ نوشته ايد و گله مند بوديد از آنچه که من برای روشن شدن افکار عمومی درباره ماجرای ترانه موسوی بيان کردم . البته جای خوشحالی است که شما اصل گفت و گوی خودتان با بنده را تکذيب نکرديد ولی معتقد بوديد که بنده آنچه که شما به من گفته ايد و به قول خودتان تنها قفل سکوتتان را درباره ماجرای ترانه موسوی در حضور بنده شکسته ايد به صورت کامل منتقل نکرده ام . اما لازم است که در اين مورد چند نکته را به شما عرض کنم :
۱- آقای شاهمردای برادر عزيزم ، نمی دانم که آيا شما تحت فشار ناچار به نگارش چنين نامه ای به من شده ايد که تيتری بر آن برگزيده شود که از اظهارات و عملکرد بنده متاسف شده ايد يا خير ؟ ولی وقتی که نامه شما را خواندم خوشحال شدم از اينکه شما نيز اصل موضوع را تاييد کرديد و تنها انتقاد داشتيد به اينکه چرا بنده امانت دار نبوده ام و مطالبی را که شما نزد من بازگو کرده ايد ، منتقل کرده ام . چنين است که من بر آن شدم به نامه شما پاسخ دهم تا شما نيز مطمئن شويد چرامهدی کروبی اين سرباز کوچک نظام هيچ گاه نمی تواند در برابر تضييع حقوق مردم سکوت پيشه کند ، به خصوص آنهم در زمانی که عده ای بر آنند تا جنايات وحشتناکی را که روی داده است کتمان کرده و يا به گردن ديگری بياندازنند .

۲- هنگامی که بنده به شما تلفن زدم و درخواست کردم تا ملاقاتی با شما داشته باشم برای اين بود که آنچه از زبان فرد ديگری که البته شما ايشان را می شناسيد و مورد اعتمادمان هست شنيده ام را با شما مطرح کنم .پس اگر به خاطر داشته باشيد همان موقع که درباره اين ماجرا سوال کردم به شما عرض کردم که چه کسی اين موضوع را به نقل از شما به بنده گفته است و شما نيز خوب می دانيد که ايشان منبع موثقی هستند . در اين راستا لازم به توضيح است که بنده از اصل موضوع خبر داشتم و تنها برای توضيحات بيشتر خواستم تا ماجرا را از شما جويا شوم و در حقيقت مطلب تازه ای از جانب شما به من در اين باره گفته نشد که شما اکنون از من گله کرده ايد که چرا آنچه شما گفته ايد نگفته ام و اظهار داشته ايد که ناباورانه تاسف خورده ايد از مطالبی که مطرح شده است .

۳- از سوی ديگر شما بهتر می دانيد که بنده قصد افشاگری درباره جزئيات ماجرای ترانه موسوی را نداشتم و نمی خواستم که اين موضوع را فعلا رسانه ای کنم و در مطبوعات منتشر کنم ؛ ولی متاسفم از اينکه برخی از مسئولان کشور و ائمه جمعه و روزنامه های به اصطلاح اصولگرا از هر تريبونی برای هتاکی به بنده استفاده کردند و بی آنکه تمايلی برای بررسی آنچه که بنده مطرح کردم داشته باشند انگشت اتهام را به سمت اينجانب نشانه رفته و خواستار مجازات بنده شدند . لذا شاهد آن بودم که جمعی در نماز جمعه و برخی مطبوعات با وقاحت سعی بر آن داشتند تا جناياتی را که در حق مردم به علت اعتراض به نتيجه انتخاباتی روی داده است کتمان کنند . چنين بود که من تصميم گرفتم در پاسخ به زياده گويی هايی آنان طی مصاحبه ای مسائلی از جمله ماجرای ترانه موسوی را برملا کنم تا اين بزرگواران بدانند که مهدی کروبی هيچ گاه بدون سند و مدرک حرف نمی زند . ولی اگر شما دقيقا مطلبی را که منتشر شده مطالعه کرده باشيد متوجه خواهيد شد که هيچ کجای مطلب نامی از شما و آن بزرگواری که اين مطالب را به از نقل از شما به بنده منتقل کرده است برده نشده است و لازم به ذکر است که حتی نزديکان بنده نيز از نام و نشانی گويندگان اين خبر مطلع نبودند . حتی من در اين مصاحبه هر جايی که لازم بود تا نام کسی را ببرم برای اينکه نام شما تداعی نشود از بيان آن خودداری کردم ولی اينک شما با نگارش اين نامه سبب خير شديد تا من بتوانم نام ايشان را بيان کنم . وقتی که شما با بنده صحبت می کرديد فرموديد که داماد جناب آقای حجت السلام والمسلمين حسينی هستيد ، در همان زمان بنده در اين فکر بودم که چه کسی تلفن و آدرس منزل شما را به نيروهای امنتيی و انتظامی داده است و از کجا آنها می دانند که خانواده شما عروسی در کانادا به نام ترانه موسوی دارد ، چرا که می دانستم شما خانواده ای داريد که از چهره های علمی هستند و در محافل سياست نيز وارد نمی شوند ولی هنگامی که گفتيد داماد جناب آقای حسينی هستيد من متوجه موضوع شدم ودر همان جا به شما گفتم که حلقه مفقود شده را پيدا کردم ، چرا که من می دانستم جناب آقای طائب نيز داماد آقای حسينی است و به شما گفتم که باجناق آقای طائب هستيد که تاييد کرديد . لذا متوجه شدم که آقای طائب يکی از طراحان اصلی نمايش خودساخته ترانه موسوی است . شما بهتر می دانيد که باجناق گرامی شما جناب آقای طائب که وارد اين معرکه شده است در گذشته نيز سوابق و تجربياتی از اين قبيل در وزارت اطلاعات داشته اند ، چرا که رييس دولت وقت به خاطر همين رفتار وعملکردش بود که ايشان را از وزارت اطلاعات اخراج کرد .

۴- آقای شاهمردای بردار عزيز من ، ما نمی توانيم جنايتی که در حق اين مردم شده است را ناديده بگيريم و اين خواست پروردگار بوده که اين جنايات برملا شود تا عاملان ان مجازات گردند . شما که بايد بهتر از هر کسی بدانيد چه قضايايی رخ داده است . همين هفته ای که گذشت به ديدار سه خانواده ای رفتم که در اين حوادث اخير آسيب ديده اند . خانواده ای پسرشان کشته شده است و بنده از وضعيتی که بر آنها گذشته است بسيار متاسف شدم . به ديدار خانواده ای رفتم که زن جوانی در منزل داشتند که در اين حوادث اخير به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته است که هنوز آثار کبودی بر صورت اين زن پس از گذشت ۶۰ روز از اين حوادث نمايان بود و دست اين زن نيز از چند ناحيه دچار شکستگی شده است و به گردنش آويزان است. همچنين به ديدار خانواده ای از سادات رفتم که جوان آنها در تخت بيماری افتاده بود که شکمش را سوراخ کرده و از اين طريق به او غذا می دادند و يک چشمش را نيز تخليه کرده اند و نابينا شده است و چشم ديگرش نيز در معرض نابينايی قرار دارد . اين جوان سرش پر از ساچمه است و چندين بار مورد جراحی قرار گرفته و مجددا نيز بايد جراحی شود. وقتی اين خانواده ها شرح می دادند که چگونه مورد آزاد و اذيت قرار گرفته اند من متاسف شدم از اينکه اين اتفاقات تحت لوای نظام جمهوری اسلامی روی داده است . به نظر شما با ديدن اين جنايات کسی می تواند سکوت کند ؟ برادر عزيزمن ما نمی توانيم به بهانه حفظ نظام حقايق را کتمان کنيم چرا که تاريخ بالاخره حقيقت را آشکار خواهد کرد . البته اين را نيز می گويم که اکنون بنده برای جمع آوری رای جهت حضور در انتخابات رياست جمهوری و يا گرفتن پست و مقامی به دنبال پيگيری حقوق مردم نيستم بلکه به عنوان فرزند انقلاب و سرباز کوچک اين نظام قصد آن دارم تا از حقوق مردم دفاع کرده و به آنها بگويم که آنچه از سوی عده ای از عوامل خودسر و مسئولان بی تدبير صورت می گيرد به کل نظام تعميم نمی يابد
.۵- لازم به ذکر است که از روزنامه محترم جام جم نيز تقاضا می شود که اين مطلب را در همان ستون در پاسخ به ايشان منتشر کند .

مهدی کروبی ٢٨/٥/٨٨
منبع: سحام نیوز