۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه

هالوکاست اسلامی در ايران! قبل از امحای آثار جنايت ها، برای سران کودتا کيفرخواست بين المللی بدهيم!

Posted on/at ۱۲:۰۷ by پریچهر

اين از برکات اين کودتا بود که به يک باره، تمام اسناد و مدارک جنايات نظام ولايی را "رو" کرد. تا آن اندازه که کمپ کهريزک را به اردوگاه آشويتس تبديل نمودند و يک "هالوکاست اسلامی" به دست آقای خامنه ای و کودتاچيان رقم خورد که "ابعاد واقعی" جنايات در آن، حتی با دستور نمايشی تعطيلی آن، مخفی نخواهد ماند
قبل نوشت: برای دوستانی که نمی دانند هربار توضيح مختصری می دهم تا دليل آزادی صدا و قلم مرا که هنوز در ايرانم، به حساب سعه صدر(!) نظام نگذارند و دچار خطا نشوند. اين نظام و کودتاچيان خونريز، تحمل هيچ صدايی را ندارند و پيشاپيش همه صداها را خاموش و دربند کرده اند. من و خانواده ام از ۲۳ خرداد تا امروز، خانه به دوشيم تا بتوانم بدون خطری برای خانواده ام، در جنبش آگاهی بخشی و حقيقت گويی سهم خود را ادا کنيم. چهلمين روز آوارگی در وطن را در وبلاگم شرح داده ام. ساير يادداشتهای اين آوارگی برای بيان حقيقت و گريز از دست مأموران نايب امام زمان(!) را در وبلاگم با تيتر «تخته پاره بر موج» نوشته ام. پس آزادی اين قلم و صدا را به حساب صبوری رژيمی نگذاريد که به کمترين اعتراضات، با گلوله پاسخ گفته و دستش به خون عزيزان ما آلوده است.

***

نظام تحت رهبری آقای خامنه ای، همواره می کوشيد با علم کردن نقض حقوق بشر زندانيان «گوانتانامو» و«ابوغريب» و خشونت سربازان اسرائيلی، خود را پرچمدار عدالت و «نماد رأفت اسلامی» معرفی کند و چنين تظاهر و تبليغ می کرد که زندانهايش «سوئيت مجهز» دارند و چنان با زندانيان به ملاطفت رفتار می شود که آنان به سرعت از مواضع سياسی و اعتقادی خود بر می گردند و توبه می کنند و داوطلبانه در اعترافات تلويزيونی شرکت می نمايند!
سالها از تظاهر نظام به اين ژست دروغين گذشت و چهره خونريز نظام گهگاه ظهور و بروزی می کرد و باز با بمباران تبليغاتی مقامات، چهره حقيقت مخفی می گشت. صدای اعتراض برخی آزادشدگان از بدرفتاريهای ماموران قضايی و زندانبانان، فقط هنگامی شنيده می شد که يا جسدشان تحويل خانواده ها می شد و يا بعد از آزادی يا مرخصی از زندان، به مهاجرت از وطن ناگزير می شدند و در دنيای آزاد می توانستند از سفاکی قضات و بازجويان و ماموران زندان پرده بردارند. اما غالبا" اسناد و مدارک آزارها و شکنجه ها توسط مسئولان امحاء و پاکسازی می شد و اثبات حقوقی شکنجه ها چندان آسان نبود.
اينک به برکت (!) کودتای ننگين اخير، تمامی چهره واقعی اين نظام غيرمشروع و حکومت جائر و ظالم «يکجا» از پرده بيرون افتاده و حاکمان به طور کامل رسوا شده اند و پوشالی بودن داعيه مشروعيت مردمی و ادعای اسلاميت و عدالت و... را يکجا نشان داده اند. به برکت اين کودتا، تمام جهانيان ديدند رفتار مأموران در «ام القرای اسلام!» با مردم معترض و تجمعات آرام، چقدر وحشيانه تر از رفتار سربازان صهيونيست با شهروندان فلسطينی بود. دنائت و خونريزی مأموران و بسيجيان و پليس ايران، چنان «واقعيت ظلم نظام» را آشکار کرد که ديگر هر شعار مقامات نظام برای دفاع از حقوق ملتهای مظلوم،فقط آنان را بی آبروتر از آنچه هستند، می سازد. اينک با افشای جنايات در کمپ مخوف کهريزک و زندان ۶۶ سپاه و افشای انواع جنايات ضدبشری نيروهای تحت امر آقای خامنه ای و وجود دهها قربانی «شکنجه های کثيف» در زندانها، مقامات نظام جمهوری اسلامی نمی توانند داعيه های نخ نمای عدالت و رأفت و عطوفت اسلامی را تکرار کنند و نزد تمام مردم ايران و جهان رسوا و بی حيثيت شده اند. اين از برکات اين کودتا بود که به يکباره، تمام اسناد و مدارک جنايات نظام ولايی را «رو» کرد. تا آن اندازه که کمپ کهريزک را به اردوگاه آشويتس تبديل نمودند و يک «هالوکاست اسلامی» بدست آقای خامنه ای و کودتاچيان رقم خورد که «ابعاد واقعی» جنايات در آن، حتی با دستور نمايشی تعطيلی آن، مخفی نخواهد ماند!
ايرانيان مهاجر و هموطنان عزيز! در اين شرايط لازم است قبل از امحاء اسناد و مدارک اين هالوکاست فجيع، هرچه زودتر يک «دادخواست ملی» از سوی آحاد ملت ايران برای تعقيب و محاکمه و مجازات تمامی مسببان و آمران و عاملان اين جنايات کثيف، تهيه و به دادگاههای بين الملی تسليم کنيم. ايرانيان با تمام زخمی که بر بدن دارند، اما با تمام وجود به جهانيان نشان می دهند به جای هر اقدام تلافی جويانه ای، خواهان «اعمال قانون» در مورد مقامات ظالم و تمامی مسببان و عاملان اين هالوکاست اسلامی هستند. کسانی که به هيچ اصل قانونی در مورد زندانيان بيگناه پايبند نبوده و نيستند و وحشی گری و سبعيتشان چنان است که روی هالوکاست اردوگاه آشويتس بدست هيتلر را سفيد کردند و گستردگی جنايات، حتی «آمران اصلی جنايات» يعنی آقای خامنه ای و احمدی نژاد را هم به «واکنشی نمايشی» مجبور ساخت. رهبر بعد از پنجاه روز جنايت در کمپ کهريزک، در اقدامی نمايشی دستور تعطيلی آن را صادر کرد و رئيس جمهور منصوب او، از دستگاه قضائی خواسته است «طعم گوارای محبت دينی» را به زندانيان بچشانند! و لابد از ديدگاه رئيس جمهوری که روابطش با «رحيم مشائی» سوء ظن رسانه های جهانی مانند تايم را برانگيخته و همگان را به داشتن روابط خاص(!) ميان آنها مشکوک کرده، آن طعم گوارا(!) يعنی «لواط و تجاوز» به پسران و دختران زندانی توسط مزدوران لبنانی و قلدر عرب! و اختفای آثار انواع آزارها و تعرضها بر جسم و جان نازنين فرزندان ملت! «طعم گوارای محبت دينی» لابد يعنی سوزاندن اجساد، امحاء و دستکاری گزارش پزشکی قانونی و دفن شبانه اجساد قربانيان! يعنی تهديد عزداران بر سکوت و خفقان!
لازم است با جديت و سرعت، کار شکايت ملی از مسببان، آمران،عاملان، قضات و کليه همدستان اين «نسل کشی وحشيانه» انجام شود تا احمدی نژاد و سران دولت و مقامات حکومت کودتا، به محض خروج از کشور، با حکم قضائی بين المللی دستگير و در محاکم بين المللی محاکمه شوند. توسل به اين اقدام قانونی، وجه ديگری از شعور و حقانيت و مدنيت ملت ما را به جهانيان اثبات خواهد کرد، اما مراقب باشيم با مديريت زمان، فرصت «امحای آثار جرم» را به جانيان اين هالوکاست اسلامی ندهيم.

بابک داد. ۸ مرداد. ايران

۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه

این خبرو پخش کنید

Posted on/at ۶:۱۱ by پریچهر

ملت شریف و شجاع ایران زمین


تجمع اصلي مردم ايران روز معرفي كابينه دولت غير قانوني احمدي نژاد به مجلس خواهد بود.
بايد يك تجمع چند ميليوني در ميدان بهارستان برگزار كنيم و مانع ورود قوم متقلب به خانه ملت شويم، تا آنجا كه در توان داريد اين موضوع را به همه اطلاع دهيد.
بهارستان، 12/5/88
ساعت 9:30 صبح

۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

میرحسن وکروبی مراسم یاد بود جان باختگان حوادث اخیر را در سکوت برگزار می کنند

Posted on/at ۶:۱۶ by پریچهر

میرحسین موسوی و مهدی کروبی براي کسب مجوز برگزاري مراسم يادبود شهدای وقایع پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری دهم به وزير كشور نامه نوشتند.متن اين نامه بدين شرح است:وزیر محترم کشوربدینوسیله به اطلاع می‌رسانیم به مناسبت گذشت چهل روز از آغاز حوادث ناگواری که طی آن عده‌ای از هموطنانمان جان خود را از دست دادند، در خواست برگزاری مراسم یادبود این عزیزان در روز پنجشنبه 8/5/88 ساعت 18 الی 30/19 بعد ازظهر در محل مصلای بزرگ تهران را داریم.شایان ذکر است که مراسم مذکور بدون ایراد سخنرانی و با استماع به تلاوت آیات کلام‌الله مجید انجام خواهد شد و از شرکت کنندگان نیز درخواست خواهد شد در سراسر مراسم با سکوت خود ادای احترام کنند.

روایت سردار علایی از مرگ پسرمشاور محسن رضایی

Posted on/at ۶:۱۴ by پریچهر

روایت سردار علایی از مرگ پسرمشاور محسن رضایی
این یادداشت متعلق به آقای دکتر حسین علایی از سرداران سابق سپاه پاسداران است که برای انتشار به روزنامه های داخل داده شده است اما مطبوعات از انتشار آن امتناع ورزیده اند.بسم الله الرحمن الرحیمشهید مظلومبعد از ظهر روز پنج شنبه اول مرداد ماه سال 1388 که مصادف شد با بازگشایی دوباره پیامکها، پیامی به من رسید مبنی بر اینکه فرزند بیست و پنج ساله دوست عزیزم، آقای دکتر عبدالحسین روح الامینی که در اعترضات روز 18 تیرماه سال جاری دستگیر و زندانی شده بود، در زندان کشته شده و فردا تشییع جنازه وی برگزار خواهد شد.بسیار متعجب شدم، زیرا آقای روح الامینی را که از سالیان دراز می شناسم فردی انقلابی، مؤمن و متعهد و همیشه در خدمت نظام جمهوری اسلامی بوده است. او از کسانی است که برای سرنگونی رژیم طاغوت تلاش زیادی کرده است. تعجب من بیشتر از آن جهت بود که چگونه ممکن است جوانی آنهم از خانواده ای شناخته شده، در جمهوری اسلامی دستگیر و سپس پس از دو هفته جنازه او تحویل خانواده اش گردد!صبح جمعه 2/5/1388 به منظور شرکت در مراسم تشییع جنازه وی به درب منزل ایشان واقع در خیابان نصرت، کوچه بهشت رفتم. دیدم همه افرادی که در این مراسم حضور دارند، انسانهای مؤمن و اکثر آنها از فداکاران نظام اسلامی در دوران دفاع مقدس و پس از آن بوده¬اند. افرادی که هم اکنون مسؤلیتهای مهمی در کشور دارند نیز مانند آقایان احمد توکلی، حسین فدایی از نمایندگان مجلس، محسن رضایی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، صدر، رئیس سازمان نظام پزشکی، حسین محمدی، از دفتر رهبری، رجبی معمار، رئیس شبکه پنج سیما، علی عسگری، معاون فنی صدا و سیما و نیز برخی از سرداران دوران دفاع مقدس در مراسم تشییع و خاکسپاری حضور داشتند.به آقای روح الامینی تسلیت گفتم و در اتوبوس به همراه وی عازم بهشت زهرا شدم. در مسیر راه، او ماجرای اتفاق افتاده برای فرزندش را اینگونه برایم تشریح کرد: بر اساس اطلاعات دریافتی این دوروزه، محسن را در روز پنج شنبه 18 تیرماه، افراد لباس شخصی دستگیر و او را به همراه جمعی دیگر از جوانان دستگیرشده، به ساختمان نیروی انتظامی تهران بزرگ واقع در خیابان کارگر در نزدیک میدان انقلاب برده و صبح روز جمعه 19 تیرماه آنها را با تعدادی اتوبوس به دو مقصد زندان اوین و اردوگاه کهریزک منتقل می نمایند. سپس این آیه قرآن را قرائت کرد:و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله و کان الله غفوراً رحیما (سوره نساء – آیه 100).و ادامه داد، ًمن از روز دستگیری وی، به هر کجا که مراجعه کردم، پاسخی به من ندادند. نیروی انتظامی، سپاه، وزارت اطلاعات و قوه قضاییه هرکدام از خود سلب مسؤلیت می کردند. دو هفته را اینگونه سپری کردم، به هرکجا سر می زدم، با دیوار بلندی از ناامیدی روبرو می شدم. تا اینکه دلالی پیدا شد و گفت اگر 4 میلیون تومان به من بپردازید، ترتیب ملاقات شما را با فرزندتان می دهم. در روز مبعث در حسینیه امام خمینی(ره) و در دیدار مسؤولین کشور با رهبری، این موضوع را با وزیر اطلاعات که در ملاقات حضور داشت، مطرح کردم تا در مورد آن فرد دلال تحقیق کنند. شماره های خود را نیر به وزیر اطلاعات دادم تا اگر نیاز به اطلاعات بیشتری داشت، بتواند با من تماس بگیرد. از وزیر اطلاعات خبری نشد تا آنکه دو روز بعد یعنی چهارشنبه بعد از ظهر، فردی به دفتر کار من زنگ زد و به من گفت، شما که از مسؤولین هستید و دارای پاسپورت سبز نیز می باشید، چرا سراغ پسرتان را نمی گیرید. گفتم من دو هفته است که به دنبال اویم و هیچ کس از وی خبری نمی دهد. او به من گفت به شما تسلیت عرض می کنم. من فکر کردم که می خواهد بلوف بزند و مرا بترساند، بعد دیدم که نشانی محلی را که باید به دنبال او بروم را می دهد. راه افتادم و به پزشکی قانونی رفتم. مشخص شد که فرزندم را وقتیکه گرفته اند مورد ضرب و شتم شدید قرار داده و او را مجروح کرده اند. جنازه اش را که دیدم متوجه شدم که دهانش را خرد کرده اند. فرزندم انسان صادقی بود. دروغ نمی گفت. مطمئنم هرچه از او سؤال کرده اند، درست پاسخ داده است. آنها احتمالاً نتوانسته اند، صداقت او را تحمل کنند و وی را به شدت، کتک زده و زیر شکنجه کشته اند. با عنایت مسؤولین، پرونده پزشکی او را مطالعه کردم، محل فوت او را لاک گرفته بودند. مشخص شد که بعد از مجروح شدن، به او نرسیده اند تا خون او عفونی شده و دچار تب شدید بالای 40 درجه گردیده و از شدت تب، دچار بیماری مننژیت شده است. او را ساعت سه و نیم بعد از ظهر چهارشنبه به عنوان فرد مجهول الهویه به بیمارستان شهدای تجریش منتقل و صبح روز پنج شنبه جسد او را به سردخانه تحویل می دهند. آنها، پس از یک هفته، ما را در جریان قتل فرزندم، قرار دادند. برای تحویل جسد، از ما تعهد گرفتند که شکایتی از کسی نداریم. ابتدا اجازه تشییع جنازه در جلوی منزل نمی دادند و بهانه می آوردند که خانه شما، نزدیک دانشگاه تهران و محل برگزاری نماز جمعه است و ممکن است مردم به آن بپیوندند و مشکلاتی ایجاد شود، من گفتم که وقت برگزاری نماز جمعه هنگام ظهر است و ما صبح او را تشییع خواهیم کرد و وقت زیادی نخواهد گرفت و با نماز جمعه تداخل ندارد. بالاخره با تعهد من و آقای ضرغامی رئیس سازمان صدا و سیما که افراد زیادی مطلع نخواهند شد و افرادی هم که خواهند آمد همه طرفداران نظام هستند، با این شرط که تشییع در جلوی منزل زیاد طول نکشد و بجز لا اله الا الله شعار دیگری داده نشود، اجازه دادند تا مراسم تشییع برگزار شود.مادرش از لحظه اول اطلاع از مرگ فرزند، فقط می گفت: محسن من که رفت، به فکر محسن های مردم باشید.آقای روح الامینی که به هنگام خاکسپاری فرزندش، چفیه بسیجی را همچنان بر گردن داشت، آنرا به من نشان داد و گفت: امروز این چفیه را بر گردن چه کسانی انداخته اند. کسانی که کار آنها دستگیری و احیاناً کشتن مردم شده است. آیا ما از جمهوری اسلامی این وضع را می-خواستیم؟ من رفیق شهید دقایقی هستم، هیچگاه لبخند او را از یاد نمی برم. او با لبخند خود، از اسرای بعثی عراقی و از فرماندهان جنایتکار آنها و نیز از فراریان از رژیم بعثی، مجاهدانی را ساخت که لشکر بدر را بوجود آوردند و باعث آزادی عراق از دست صدام حسین شدند. به یاد دارم که در سالهای اولیه پیروزی انقلاب وقتیکه احسان طبری تئوریسین حزب توده به زندان افتاد، پس از مدتی او اندیشه مارکسیسم را نقد کرد، زیرا با محبت با او رفتار شد. ولی اکنون بسیج را به جایی رسانده اند که جوان سالم حزب اللهی را دستگیر می کنند و جنازه او را تحویل خانواده اش می دهند. آنهم تعهد می گیرند که کفن و دفن به گونه ای باشد که اتفاقی نیفتد. آیا نظام آنقدر ضعیف شده است که از یک تشییع جنازه ساده می ترسد؟دیشب آقای لنکرانی وزیر بهداشت برای تسلیت به منزل ما آمده بود، می گفت: به خاطر مبارزه با بیماری های عفونی و مننژیت در زندانها، ظرف این چند روز، بیش از دو هزار آمپول پنی سیلین بسیار قوی و آمپولهای ضد مننژیت به زندان های تهران فرستاده ایم. با گفتن این جمله، نگران وضعیت سلامت سایر زندانیان سیاسی شدم.او می گفت: در نظر دارم یک گروه NGO تشکیل دهم تا بتواند از حقوق اولیه زندانیان، دفاع نماید. برای مثال وقتی کسی را می¬گیرند، حداقل به خانواده او اطلاع دهند که دستگیر شده ودر زندان است تا خانواده¬ها از نگرانی تا حدودی بیرون بیایند نه این که در بلاتکلیفی بسر ببرند. بتوانند برای زندانی خود وکیل بگیرند و از حقوق قانونی او دفاع نمایند. مطمئن باشند که در زندان سلامت بازداشت شدگان حفظ می¬شود و آنها در خطر جانی قرار ندارند.با شنیدن این سخنان به یاد این آیه قرآن افتادم: و مـــن قتـــل مظـــلوماً فقـــد جعــلنا لولیــه سلــطانا (اسراء - 33) .البته ایشان از لطفهایی که به وی شده بود نیز مطالبی را بیان کرد. او می گفت بعد از اینکه متوجه شدند که من در دولت نهم رئیس انستیتو پاستور و مشاور وزیر بهداشت بوده و قبلاً نیز عضو شورای مرکزی جمعیت ایثارگران بوده ام، هم اجازه دادند که به همراه یکی از دوستان پزشک پرونده پزشکی فرزندم را ببینم و هم پول قبر را از من نگرفتند و اجازه دادند که فرزندم را در قطعه 222 که نزدیک به مزار شهدا واقع شده است دفن نمایم، تا مادرش که هر شب جمعه به زیارت شهدا به خصوص شهدای هفتم تیر می رفته است، بتواند با فاصله کمی بر سر قبر فرزندش حاضر شود. آنها یک قبر اضافه هم به ما مرحمت فرمودند و در یک قبر دوطبقه فرزندم را به خاک سپردیم. او به طنز برایم می گفت: یکی بخر 2 تا ببر.در پایان مراسم، او با قدرت روحی بسیار بر سر قبر فرزندش خطاب به حاضرین سخنانی را ایراد کرد و با تسلط بسیار بر خود، در انتها گفت: إنـا لله و إنـا إلیه راجــعون.حسین علائیجمعه، دوم مردادماه*برگرفته از وبلاگ سراج الدین میردامادیمنبع: وبلاگ سراج الدین میردامادی